سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حدیث

هرگاه مرد با ایمان برادر خود را خشمگین ساخت ، میان خود و او جدائى انداخت . [ گویند : حشمه و أحشمه ، چون او را بخشم آورد . و گفته‏اند شرمگین شدن و خشم آوردن را براى او خواست . و آن گاه جدائى اوست ] . [ و اکنون هنگام آن است که گزیده‏هاى سخن امیر مؤمنان علیه السّلام را پایان دهیم ، حالى که خداى سبحان را بر این منّت که نهاد و توفیقى که به ما داد سپاس مى‏گوییم . که آنچه پراکنده بود فراهم کردیم و آنچه دور مى‏نمود نزدیک آوردیم . و چنانکه در آغاز بر عهده نهادیم بر آنیم که برگهاى سفید در پایان هر باب بنهیم تا آنچه از دست شده و به دست آریم در آن برگها بگذاریم . و بود که سخنى پوشیده آشکار شود و از آن پس که دور مینمود به دست آید . و توفیق ما جز با خدا نیست . بر او توکل کردیم و او ما را بسنده و نیکوکار گزار است . و این در رجب سال چهار صد از هجرت است و درود بر سید ما محمد خاتم پیمبران و هدایت کننده به بهترین راه و بر آل پاک و یاران او باد که ستارگان یقین‏اند . ] [نهج البلاغه]

وبلاگ رضویّون


رفقا در فضای مجازی
وب سایت مذهبی، فرهنگی، آموزشی میثاق
عشق مشعلدار
حقوق جزا و جرم شناسی
رایة الهدی
دارالقرآن الکریم فولادشهر
خوشتر از نقش تو در عالم تصویر نبود
پاسخ به پرسشهای رایانه ای


کانون دانش آموختگان دانشکده تربیت مدرس قرآن مشهددرباره ماتماس با ماخبرخوانپیام رسانعناوین وبلاگصفحه اصلی

انسان 250 ساله

به امام حسین علیه‌السلام مى‌گفتند: شما در مدینه و مکه، محترمید و در یمن، آن همه شیعه هست. به گوشه‌اى بروید که با یزید کارى نداشته باشید، یزید هم با شما کارى نداشته باشد! این همه مرید، این همه شیعیان؛ زندگى کنید، عبادت و تبلیغ کنید! چرا قیام کردید؟ قضیه چیست؟

این، آن سؤالِ اصلى است. این، آن درسِ اصلى است.

نمى‌گوییم کسى این مطلب را نگفته است؛ چرا، انصافاً در این زمینه، خیلى هم کار و تلاش کردند، حرف هم زیاد زدند. حال این مطلبى را هم که ما امروز عرض مى‌کنیم، به نظر خودمان یک برداشت و دید تازه‌اى در این قضیه است.


دوست دارند چنین بگویند که حضرت خواست حکومت فاسد یزید را کنار بزند و خود یک حکومت، تشکیل دهد. این هدفِ قیام ابى‌عبداللَّه علیه‌السّلام بود. این حرف، نیمه‌درست است؛ نمى‌گویم غلط است. اگر مقصود از این حرف، این است که آن بزرگوار براى تشکیل حکومت قیام کرد؛ به این نحو که اگر ببیند نمى‌شود انسان به نتیجه برسد، بگوید نشد دیگر، برگردیم؛ این غلط است.

بله؛ کسى که به قصد حکومت، حرکت مى‌کند، تا آن‌جا پیش مى‌رود که ببیند این کار، شدنى است. تا دید احتمال شدنِ این کار، یا احتمال عقلایى وجود ندارد، وظیفه‌اش این است که برگردد. اگر هدف، تشکیل حکومت است، تا آن‌جا جایز است انسان برود که بشود رفت. آن‌جا که نشود رفت، باید برگشت. اگر آن کسى که مى‌گوید هدف حضرت از این قیام، تشکیل حکومت حَقّه علوى است مرادش این است این درست نیست؛ براى این‌که مجموع حرکت امام، این را نشان نمى‌دهد.

در نقطه مقابل، گفته مى‌شود: نه آقا، حکومت چیست؛ حضرت مى‌دانست که نمى‌تواند حکومت تشکیل دهد؛ بلکه اصلاً آمد تا کشته و شهید شود! این حرف هم مدّتى بر سرِزبانها خیلى شایع بود! بعضى با تعبیرات زیباى شاعرانه‌اى هم این را بیان مى‌کردند. حتّى من دیدم بعضى از علماى بزرگ ما هم این را فرموده‌اند. این حرف که اصلاً حضرت، قیام کرد براى این‌که شهید شود، حرف جدیدى نبوده است .گفت: چون با ماندن نمى‌شود کارى کرد، پس برویم با شهید شدن، کارى بکنیم!

این حرف را هم، ما در اسناد و مدارک اسلامى نداریم که برو خودت را به کام کشته شدن بینداز. ما چنین چیزى نداریم. شهادتى را که ما در شرع مقدّس مى‌شناسیم و در روایات و آیات قرآن از آن نشان مى‌بینیم، معنایش این است که انسان به دنبال هدف مقدّسى که واجب یا راجح است، برود و در آن راه، تن به کشتن هم بدهد. این، آن شهادتِ صحیح اسلامى است. اما این‌که آدم، اصلاً راه بیفتد براى این‌که «من بروم کشته شوم» یا یک تعبیر شاعرانه چنینى که «خون من پاى ظالم را بلغزاند و او را به زمین بزند»؛ اینها آن چیزى نیست که مربوط بدان حادثه به آن عظمت است. در این هم بخشى از حقیقت هست؛ اما هدفِ حضرت، این نیست.

 پس به طور خلاصه، نه مى‌توانیم بگوییم که حضرت قیام کرد براى تشکیل حکومت و هدفش تشکیل حکومت بود، و نه مى‌توانیم بگوییم حضرت براى شهید شدن قیام کرد.

بنده به نظرم این‌طور مى‌رسد: کسانى که گفته‌اند «هدف، حکومت بود»، یا «هدف، شهادت بود»، میان هدف و نتیجه، خَلط کرده‌اند. نخیر؛ هدف، اینها نبود. امام حسین علیه‌السّلام، هدف دیگرى داشت؛ منتها رسیدن به آن هدف دیگر، حرکتى را مى‌طلبید که این حرکت، یکى از دو نتیجه را داشت: «حکومت،» یا «شهادت». البته حضرت براى هر دو هم آمادگى داشت. هم مقدّمات حکومت را آماده کرد و مى‌کرد؛ هم مقدّمات شهادت را آماده کرد و مى‌کرد. هم براى این توطین نفس مى‌کرد، هم براى آن. هرکدام هم مى‌شد، درست بود و ایرادى نداشت؛ اما هیچ‌کدام هدف نبود،بلکه دو نتیجه بود. هدف، چیز دیگرى است...

هدف چیست؟

...امام حسین باید قیام کند؛ زیرا انحراف پیدا شده است. براى این‌که بعد از معاویه کسى به حکومت رسیده است که حتّى ظواهر اسلام را هم رعایت نمى‌کند! ...منتها چون اسمش رئیس مسلمانهاست، نمى‌خواهد اسم اسلام را براندازد. او عامل به اسلام، علاقه‌مند و دلسوز به اسلام نیست؛ بلکه با عمل خود، مثل چشمه‌اى که از آن مرتب آب گندیده تراوش مى‌کند و بیرون مى‌ریزد و همه دامنه را پر مى‌کند، از وجود او آب گندیده مى‌ریزد و همه جامعه‌ى اسلامى را پر خواهد کرد! حاکم فاسد، این گونه است دیگر؛ چون حاکم، در رأس قلّه است و آنچه از او تراوش کند، در همان‌جا نمى‌ماند - برخلاف مردم عادّى - بلکه مى‌ریزد و همه قلّه را فرا مى‌گیرد!

...چنین کسى با آن فساد، بعد از معاویه، خلیفه مسلمین شده است! خلیفه پیغمبر! از این انحراف بالاتر؟! زمینه هم آماده است... یعنى فضاى جامعه اسلامى، طورى است که ممکن است پیام امام حسین به گوش انسانها در همان زمان و در طول تاریخ برسد. اگر در زمان معاویه، امام حسین مى‌خواست قیام کند، پیام او دفن مى‌شد. این به خاطر وضع حکومت در زمان معاویه است...

 خوب؛ امام حسین هم در مقابل چنین انحرافى قرار گرفته است. پس باید آن تکلیف را انجام دهد. موقعیت هم مناسب است؛ پس دیگر عذرى وجود ندارد. لذا عبداللَّه‌بن‌جعفر و محمدبن‌حنفیه و عبداللَّه‌بن‌عباس - اینها که عامى نبودند، همه دین‌شناس، آدمهاى عارف، عالم و چیزفهم بودند - وقتى به حضرت مى‌گفتند که «آقا! خطر دارد، نروید» مى‌خواستند بگویند وقتى خطرى در سرراه تکلیف است، تکلیف، برداشته است. آنها نمى‌فهمیدند که این تکلیف، تکلیفى نیست که با خطر برداشته شود.

 این تکلیف، همیشه خطر دارد. آیا ممکن است انسان، علیه قدرتى آن‌چنان مقتدر - به حسب ظاهر - قیام کند و خطر نداشته باشد؟! مگر چنین چیزى مى‌شود؟! این تکلیف، همیشه خطر دارد. همان تکلیفى که امام بزگوار انجام داد. به امام هم مى‌گفتند «آقا! شما که با شاه درافتاده‌اید، خطر دارد.» امام نمى‌دانست خطر دارد؟! امام نمى‌دانست که دستگاه امنیتى رژیم پهلوى، انسان را مى‌گیرد، مى‌کشد، شکنجه مى‌کند، دوستان انسان را مى‌کشد و تبعید مى‌کند؟! امام اینها را نمى‌دانست؟!

...پس هدف، عبارت شد از

بازگرداندن جامعه اسلامى به خطّ صحیح.


این، آن کارى بود که امام حسین انجام داد. منتها امام حسین آن کسى بود که براى اوّلین بار این حرکت را انجام داد. قبل از او انجام نشده بود؛ چون قبل از او - در زمان پیغمبر و امیرالمؤمنین - چنین زمینه و انحرافى به وجود نیامده بود، یا اگر هم در مواردى انحرافى بود، زمینه مناسب و مقتضى نبود. زمان امام حسین، هر دو وجود داشت. در باب نهضت امام حسین، این اصلِ قضیه است.

امام خامنه ای - 19 خرداد 74

منبع:
Khamenei.ir
و نیز:
کتاب انسان 250 ساله، ص145-152


کلیدواژه ها: انسان 250 ساله(9)|
:: به تاریخ دوشنبه 92/8/20 ساعت 10:51 عصر
رفقا [دات] آی آر
رفقا دات آی آر

امام علی علیه السلام: در گمراهی فرد همین بس که مردم را به چیزی امر کند که خود آن را به جا نمی آورد و از چیزی باز دارد که خود آن را ترک نمی کند.

«رفقا» وبلاگی است دوستانه، برای دور هم نگه داشتن دوستان صمیمیِ قدیمی. باشد که یکدیگر را «تا بهشت» همراهی کنیم... ان شاء الله.

تصویر برگزیده
تصویر برگزیده
ویژه ها
دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه ای

بیان معنوی - دفتر نشر آثار و اندیشه های حجة الاسلام علیرضا پناهیان

اسلام کوئست

سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی Aviny.com

موسسه فرهنگی بیان هدایت نور

طرحی برای فردا

جامعه مجازی تدبر در قرآن کریم

خبرگزاری دانشجو
موسیقی وبلاگ
آمار وبلاگ
بازدید امروز 172 بار
بازدید دیروز 62 بار
مجموع بازدیدها 1659228 بار

تعداد مطالب وبلاگ 300 تا